نقاش فراواقعگرای اسپانیایی
سِر جیمز مَتیو بَری (به انگلیسی: Sir James Matthew Barrie) اولین بارونت (زادهٔ ۹ مه ۱۸۶۰ – درگذشته ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷) نویسنده و نمایشنامهنویس اسکاتلندی بود که برای ساخت شخصیت پیتر پَن در یادها ماندهاست. او فرزند کوچک یک خانوادهٔ بافنده بود، در اسکاتلند تحصیل کرد و پس از آن به لندن رفت و به صورت حرفهای به رمان و نمایشنامهنویسی پرداخت. آنجا بود که با پسرهای لوولِن دِیویس آشنا شد. این آشنایی الهامبخش او در نوشتن داستانی دربارهٔ یک پسر کوچک بود که رویدادهایی جادویی در باغ کنزینگتون برایش اتفاق میافتد (با داستان پرندهٔ سفید کوچولو) این نوشتهها به پیتر پن یا پسری که هرگز بزرگ نمیشود و یک نمایش نامهٔ تخیلی دربارهٔ همین پسر که سالهای عمرش زیاد نمیشود به همراه دختری معمولی به نام وندی که ناکجاآباد را تجربه میکند، منتهی شد. این نمایش بر دیگر کارهای او سایه افکند و پس از آن نیز او در همین زمینه با موفقیت به نوشتن ادامه داد، این کار بهترین کار او و باعث متداول شدن نام وندی (که پیش از آن خیلی معمول نبود) در میان مردم شد. پس از مرگ پدر و مادر پسرهای دیویس، جیمز بری بهطور غیررسمی سرپرستی آنها را برعهده گرفت. او پیش از مرگش تمامی حقوق مربوط به پیتر پن را به بیمارستان گریت اورمند استریت بخشید و تا امروز نیز چنین است.
بری در کریمویر، آنگوس در یک خانوادهٔ معتدل پیرو مکتب کالونیسم به دنیا آمد. پدرش یک بافندهٔ متواضع بود. او نهمین فرزند خانواده از ده تا بود که دو تا از آنها پیش از تولد او مرده بودند. همهٔ بچهها برای اینکه برای کار در محیط بیرون آماده شوند، در مدرسهٔ the three Rs درس خوانده بودند (مدرسهای که تنها حساب، خواندن و نوشتن را آموزش میدهد) او بچهٔ کوچک جثهای بود (مطابق گذرنامه اش در سال ۱۹۳۴ او تنها 161 سانتیمتر قد داشت) و با داستان بافی خود را سرگرم میکرد.
او ۶ ساله بود که برادر بزرگترش که بسیار مورد علاقهٔ مادرشان بود دو روز قبل از تولد ۱۴ سالگی اش در حادثهای هنگام پاتیناژ جان خود را از دست داد. پس از مرگِ دیوید، مادرش به تمامی ویران شد، بری بسیار تلاش میکرد تا جای دیوید را برای مادرش پر کند، مانند او لباس میپوشید و مانند روزی که او کشته شد سوت میزد. بری در کتاب زندگینامهٔ خود (Margaret Ogilvy) در ارتباط با مادرش نوشتهاست که یک بار هنگامی که وارد اتاق مادرش شدهاست او صدای او را میشنود و میگوید: «تو هستی؟ گمان کردم سر و صدای پسر مردهام است؛ و من به آهستگی و تنهایی جواب دادم نه او نیست، تنها منم.». مادر بری برای اینکه درد دوری دیوید را فراموش کند و راحتتر باشد چنین انگار میکرد که گویی پسرش درگذشته اش دیوید برای همیشه یک پسربچه باقی میماند و هرگز بزرگ نمیشود و هرگز او را ترک نخواهد کرد.
بری همواره به دنبال آن بود که کاری مانند نویسندگی داشته باشد اما همواره از سوی خانواده اش با دلسردی روبرو میشد و آنها او را از این کار بازمیداشتند. خانوادهٔ او همیشه آرزو داشت تا جیمز کاری مانند کارمندی در یک وزارتخانه داشته باشد و همیشه به او میگفتند اگر دیوید زنده بود قطعاً این چنین میشد.
خانوادهٔ آرتور لوولن، نقش مهمی در آثار و زندگی شخصی جیمز بَری بازی کردند. خانوادهٔ لوولن عبارت بودند از: پدر، آرتور لوولن (۱۹۰۷–۱۸۶۳) همسر او سیلویا، که دختر جورج دو موریه بود (۱۹۱۰–۱۸۶۶) و پنج پسر خانواده با نامهای جورج (۱۹۱۵–۱۸۹۳)، جان (جک) (۱۹۵۹–۱۸۹۴)، پیتر (۱۹۶۰–۱۸۹۷)، مایکل (۱۹۲۱–۱۹۰۰) و نیکلاس (نیکو) (۱۹۸۰–۱۹۰۳)
بری برای اولین بار در باغ کنزینگتون لندن در سال ۱۸۹۷ با ملاقات جورج، جک (و پیتر که در آن زمان نوزاد بود) و پرستار بچهها، با این خانواده آشنا شد. او در آن نزدیکی زندگی میکرد و معمولاً برای قدم زدن و بازی با سگش، پورتوس به این پارک میرفت. او با داستان تعریف کردن و حرکت ابروها و لوله کردن گوشهایش بچه را سرگرم میکرد. او برای اولین بار سیلویا را در یک مهمانی شام در ماه دسامبر، ملاقات کرد و پیش از آن هرگز او را ندیده بود. سیلویا به بری گفت که نام پیتر از روی نام یکی از شخصیتهای نمایشهای پدرش Peter Ibbetson انتخاب شدهاست. جیمز برخلاف آنکه او و سیلویا هر دو ازدواج کرده بودند، مرتب به دیدن آنها در خانهشان میرفت و با سیلویا و پسرانش بسیار مهربان بود. او در سال ۱۹۰۱ خانوادهٔ دیویس را به کلبه اش در بلک لیک دعوت کرد و در همانجا مجموعهای از عکس بچهها در حال بازی در نمایش در نقش دزدان دریایی درست کرد و آن را پسران رانده شدهٔ جزیرهٔ بلک لیک (The Boy Castaways of Black Lake) نامید. او دو نسخه از این مجموعه عکس تهیه کرد که یکی را به آرتور داد و او آن را در یک قطار جا گذاشت و مجموعه از دست رفت؛ و تنها نسخهٔ برجای ماندهٔ آن در بخش نسخههای خطی دانشگاه ییل است.
شخصیت پیتر پن ساخته شد تا تنها جورج و جک را سرگرم کند. بری برای آنکه آنها را سرگرم کند به آنها میگفت که برادر کوچکترشان پیتر میتواند پرواز کند. او ادعا کرد بچهها قبل از به دنیا آمدن پرنده بودهاند، پدر و مادرها جلوی پنجرهٔ گلخانهها میله گذاشتهاند و کوچکترها را پیش خود نگه داشتهاند. وی بعدها این داستان را در ذهنش پرورش داد و افسانهٔ یک نوزاد پسر که توانست پرواز کند را درست کرد.
آرتور لوولن دیویس در سال ۱۹۰۷ درگذشت و این باعث شد تا عمو جیم خود را بیشتر وقف این خانواده کند و نیازهای مالی آنها را نیز فراهم کند. (درآمد او از فروش داستان پیتر پن و دیگر کارهای او برای هزینهٔ زندگی و تحصیل بچهها کافی بود) پس از مرگ سیلویا در سال ۱۹۱۰، بری ادعا کرد که آنها در روزهای آخر تصمیم به ازدواج گرفته بودند. همچنین سیلویا پیش از مرگش اعلام کرده بود که جیمز متیو بری فرد کاملاً قابل اعتمادی است و او میخواهد پس از مرگش سرپرستی بچهها به او، مادرش، برادرش گای و برادر آرتور سپرده شود.
جورج در سال ۱۹۱۵ در جریان جنگ جهانی اول کشته میشود؛ او از همه بیشتر به بری نزدیک بود. در سال ۱۹۲۱ مایکل هنگامی که تنها یک ماه مانده بود تا ۲۱ سالگی اش را تمام کند به همراه دوست دخترش در نزدیکی آکسفورد در دریاچه غرق میشود.
بری در ۱۹ ژوئن ۱۹۳۷ در اثر ذات الریه درگذشت و در کریمویر در کنار پدر و مادرش دفن شد. او درآمد تمام کارهای خود به جز پیتر پن را به منشی خود سینتیا اسکوئیت بخشید (درآمد حاصل از پیتر پن پیشتر به بیمارستان خیابان گریت اورموند بخشیده شده بود) زادگاه بری هماکنون به یک موزه تبدیل شدهاست.
برای بزرگداشت بری، دو مدرسه به نام او تأسیس شدهاست یکی در وانزوورث در جنوب غرب لندن و دیگری در مریلند است.
کارهای او به خصوص رمان پیتر پن، در ایران جزو پرفروشترین کتابهای رمان ویژه نوجوان بهشمار میآیند.
محتوایی که مشاهده میفرمایید به صورت مستقیم از سایت ویکیپدیا برداشته شده است و تیم کاکادو هیچگونه مسئولیتی در قبال تولید و انتشار آن ندارد.